#گشت_ارشاد_پارت_89
حالا تحويل بگير مادر من
محبوبه خانم با گريه روي زمين نشست و گفت:واي خدا خاک بر سر شديم بعد يه عمر ابرو داري يه الف بچه ابرومونو برد حالا چه جوري جلوي حاجي سر بلند کنم؟حقمه بزنه تو سرم و بگه خاک بر سرت با اين بچه تربيت کردنت
شايسته با خودش فکر ميکرد اين هميشه براش جاي تعجب بوده که چرا باباش تربيت رو فقط مختص مادر ميدونست در صورتي که خودش توي تربيت نقش بيشتري داشت
فرزين گوشي رو برداشت و با کلي بد و بيراه از فرهاد خواست که بياد خونه
فرهاد خيلي زود خودشو به خونه رسوند و با ديدن شايسته اخماش به شدت تو هم رفت و داد زد:اين چرا اين شکليه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فرزين پوزخندي زد و گفت:ماشالا به غيرت جنابعالي که خواهرتون تو کافي شاپ با يه پسره ي بي همه چيز بگه و بخنده
فرهاد تقريبا داد زد و گفت :چييييييي؟داري چي ميگي تو معلوم هست؟
فرزين :خودم مچشو گرفتم
ديگه محاکمه ها تقريبا تموم شد و کار به جاهاي تنبيه ش کشيد
فرهاد به سمتش کرد و دستشو گرفت و کشون کشون به سمت اتاق برد و داد زد:بهت گفته بودم اگه زير ابي بري خودم خفت ميکنم با ابروي ما بازي ميکني ؟زندت نميزارم
romangram.com | @romangram_com