#گشت_ارشاد_پارت_78
امير:عجب پس شما حافظ ناموس مردميد ؟
پسر :با اجازتون
امير اخم غليظي کرد و قبل از اينکه بخواد کاري بکنه پسره از فرصت استفاده کرد و پاشو رو گاز گذاشت و به حساب خودش فرار کرد
رها:اوا جناب سروان در رفت که؟
امير :نگران نباشيد شماره ي ماشينشو برداشتيم
تو چهره ي دختر دقيق شد و زير اون همه ارايش بالاخره شناختش همون دختري بود که باهاش تصادف کرده بود
از ديدن دختر تو اون وضع ناخوداگاه عصباني تر شد و با خشم گفت:اين چه وضع لباس پوشيدنه خانم؟شما خودتون باعث ميشيد براتون مزاحمت ايجاد بشه
رها که توي نگاه اول کامل امير حسين رو شناخته بود گفت:وا جناب سروان حرفا ميزنيد من که نميتونم جلوي چشم چرونيه اين جور ادما رو بگيرم ؟اونا چشماشونو جمع کنن
امير :بله ولي اگه يه بار ديگه تو اين وضع ببينمتون مطمئن باشيد توبيخ بدتري براتون در نظر گرفته ميشه حالا هم اينجا ديگه واي نستيد
سوار ماشينش شد و به سرباز اشاره کرد که حرکت کنه
رها مات و مبهوت اين همه هيبت بود و بي اختيار گفت:غيرتت تو حلقم اقا پليسه ي جذاب
romangram.com | @romangram_com