#گشت_ارشاد_پارت_49
سرشو به صندلي تکيه داد شايسته اونو ياد گذشتش مينداخت
خودش دلش نخواسته بود امشب اونجا باشه
ناخود اگاه به گذشته سفر کرد
سه سال قبل
با سامان توي ماشين نشسته بودن و با سرعت قرار بود خودشونو به محل عمليات برسونن
اژير رو روي ماشين گذاشت تا بتونه راحت تر و با سرعت بيش تر بره
تو يه کوچه ي تو يه لحظه يه ماشين با سرعت و خيلي ناشيانه از کوچه بيرون پيچيد
امير حسين با سرعت تمام ترمز کرد ولي زياد فايده نداشت چون هردو ماشين بهم برخورد کردن
با عصبانيت از ماشين پايين اومد و به سمت ماشين طرف رفت
راننده ماشين خونسردانه پشت فرمون نشسته بود و صحنه رو نگاه ميکرد
romangram.com | @romangram_com