#گشت_ارشاد_پارت_130

اول يه کوچولو با ناراحتي سرش رو پايين انداخت ولي بعد خودش به خودش نهيب زد که اون که ميدونست تو کي هستي پس عصبانيتش واسه چيه ؟؟؟؟؟؟؟؟

براي همين با اعتماد به نفس رو بهش کرد و گفت:اتفاقي افتاده اقا امير؟

امير نگاه سردي که همه ي تن شايسته رو يخ کرد بهش کرد و گفت:نه اعصابم از ترافيک بهم ريخته

ديگه کسي چيزي نگفت حتي نرگس و محبوبه ام اروم گرفته بودن

بالاخره رسيدن و بعد از با بدبختي جاي پارک پيدا کردن به سمت بازار رفتند

اخم هاي امير هنوز پررنگ بود شايسته واقعا نميتونست اين وضعيت رو تحمل کنه به سمتش رفت و گفت:شما خودتون از همه چي خبر داشتيد درسته؟

امير سري تکون داد

شايسته:پس ميتونم علت اين همه عصبانيت شما رو بدونم؟

امير:دلم نميخواد کسي به همسرم خيره بشه توقع زياديه؟

شايسته:نه نيست شما با اين شرايط پس چرا اومديد سراغ من؟الان هم هنوز دير نشده ميتونيد بزنيد زير همه چيز

امير سري تکون داد و گفت:اگه ميتونستم مطمئن باشيد همين کارو ميکردم

romangram.com | @romangram_com