#گشت_ارشاد_پارت_117
ولي افسوس که سخت در اشتباه بود چشماي امير حسين همه چيزو فرياد ميز
چايي ها رو به همه تعارف کرد و در مقابل قربون صدقه رفتن هاي نرگس و زينب و نگاه پر از تحسين علي اقا کنار مادرش سر به زير نشست
علي اقا:خوب حاجي با اجازه ي شما و اقا فرهاد و فرزين اين دو تا جوون يه صحبتي باهم بکنن
ببينن اصلا به درد هم ميخورن يا نه
حاجي:بله اجازه ي ما هم دست شماست
محبوبه:شايسته خانم صندلي تو حياط اماده کرديم اقا اميررو ببر اونجا
شايسته نيم نگاهي به جمع انداخت
چشم غره وحشتناک خانوادش نشون ميداد که نبايد حرف مفت بزنه و صد در صد بايد به تفاهم برسه
همراه امير به سمت حياط رفتن و روي صندلي نشستن
شايسته سرش پايين بود و هيچي نميگفت ولي با پوزخند امير سرشو بالا اورد
romangram.com | @romangram_com