#گشت_ارشاد_پارت_103
امير با بيسيمش در خواست امبولانس کرد و خودشو به دختر رسوند و سريع دستاشو باز کرد
با يه کم دقت توي چهره ش تونست بفهمه کيه و براش خيلي ناراحت کننده بود اونو تو اين وضعيت ببينه
دختر ه تقريبا نيمه جون بود و با اومدن امبولانس به بيمارستان منتقل شد تا به وضعش رسيدگي بشه
پشت در اتاق راه ميرفت و نگران بود خودشم نميدونست چرا هرجا ميره بايد با اون مواجه بشه
و از همه مهم تر چرا بايد نگرانش باشه؟؟
از بار اولي که ديده بودتش يه احساس خاصي مثل يه حس اشنايي بهش داشت فکر ميکرد يه جايي اونو ديده و حالا با اين وضعيتي که براش به وجود اومده بود حس ترحم و احساس مسئوليت نسبت بهش هم داشت
دکتر بيرون اومد و امير حسين سريع خودشو به دکتر رسوند
امير:سلام چي شد دکتر حالش بهتره؟
دکتر:اره خدا رو شکر خطر رفع شده ولي درگيري شديدي معلومه داشته روي بدنش اثار ضرب و جرح ديده ميشه
امير:بيهوشه هنوز؟
romangram.com | @romangram_com