#گندم_پارت_96

-سیگاردارین؟

من وکامیاریه دفعه برگشتیم طرفش!

کامیار-سیگارنداریم امامنقل بازغال خوب موجوده بیارم خدمت تون؟؟

یه خرده ساکت شد وبعدگفت:

-طرف خونه نرین!من دیگه اونجا نمی آم!

-آخه برای چی؟؟؟؟؟

بازم هیچی نگفت کامیاربهم اشاره کرد که ولش کنم منم دیگه چیزی نگفتم

چنددقیقه بعدرسیدیم جلودرباغ وواستادیم که یه دفعه گفت:

-حمال مگه بهت نگفتم اینجانیا!

ن وکامیارشوکه شدیم تاحالا سابقه نداشت گندم باکسی اینطوری حرف بزنه!اصلاشخصیت گندم اینطوری نبود!

کامیار-به من میگی حمال؟؟؟؟

گندم-به جفت تون میگم!

کامیار-توغلط میکنی بروپایین ببینم مرده شورتو واون ننه بابات روببرن بااین بچه تربیت کردنشون!

تااینوگفت گندم درماشین روواکرد وپیاده شد منم پیاده شدم.تاخواست بره اون طرف خیابون،رسیدم بهش ودستش روگرفتم وگفتم:


romangram.com | @romangram_com