#گندم_پارت_39

کامیار-سلام به روی ماهتون کجااین وقت صبحی؟

آفرین-داریم میریم یه گوشه باغ درس بخونیم.

کامیار-آفرین به شماها من همیشه گفتم که توزندگی هیچی مثل درس نیس آفرین!حالا می خواین چی بخونین؟

دلارام-ادبیات

کامیار-به به فصل بهار وباغ پرازگل ودرس ادبیات!چقدرشاعرانه!

آفرین-شماها داشتین چیکارمی کردین؟

کامیار-داشتیم هفت سنگ بازی می کردیم یعنی فعلا داشتیم بایه سنگش بازی می کردیم حالا دیگه ولش کن!

آفرین-نه بیاین باهم بازی کنیم ماهام هفت سنگ خیلی دوست داریم.

کامیار-اِ...!بازی چیه؟گم شه هفت سنگ!

دلارام-خیلی خوبه که!

کامیار-اصلا م خوب نیس! چیه اون بازی پرسروصدا!

آفرین-پس چی کارکنیم؟

کامیارهمونجورکه وسط آفرین ودلارام واستاده بود دستشونو گرفت وآروم آروم باخودشون برد وبهشون گفت:

-می ریم زیردرختای گوجه یه پتوپهن می کنیم ومی شینیم بعدش یه خرده ادبیات می خونیم ویه خرده گوجه می خوریم یه گوجه هایی به درختاس انقدر!


romangram.com | @romangram_com