#گندم_پارت_153

-رفته؟!

آقابزرگ-صبح زود انگار بلند شده ورفته!

-ببخشین سلام ،حواسم پرت بود!

آقابزرگه-سلام باباجون.حالا خودتو ناراحت نکن.

-شمامتوجه نشدین!؟

آقابزرگه-من دیشب تانزدیک 5صبح بیدار بودم چشمم که گرم شد یه وقت فهمیدم که رفته!وامونده نمی دونم چرا هیچی نفهمیدم!خوابه ومرگ دیگه!

کامیار-حالا شمام خودتونو ناراحت نکنین.اتفاقی یه که افتاده!

آقابزرگه-پیری و هزار ویک درد بی درمون!

-آخه کجا رفته؟حالا چه جوری پیداش کنیم؟

کامیار-بالاخره یه جوری میشه دیگه!

-آخه یه دختر،تک وتنها،بی پول!

یه مرتبه کامیار یه فکری کرد ودوئید طبقه بالا ویه خرده بعد برگشت وگفت:

-زیادم بی پول نیس!

-چطور؟؟


romangram.com | @romangram_com