#گندم_پارت_141
تاکامیاراینوگفت دلارام خشکش زد!
کامیار-چی شد دلارام خانم؟
دلارام-هیچی!ولی مگه کاغذ پیش توئه؟
کامیار-آره،پیش منه!
دلارام آب دهنش روقورت داد وسات به کامیارنگاه کرد که کامیارگفت:
-اگه به اقابزرگه بگم که کارتوبوده،می دونی صبح اولین کاری که کاری می کنه چیه؟
دلارام بازم هیچی نگفت
کامیار-یه تلفن می زنه به دفتر خونه ومیگه که بادفتر ودستک شون بیان اینجا ودر جا خونواده ی شماروازارث محروم می کنه!
دلارام-خونواده ی ماروبرای چی؟
کامیار-یعنی می گی این کارتونبوده؟
دلارام-نه به خدا!نه به جون مامان!
کامیار-باشه!حتما توراست میگی.اما من فقط اومده بودم که بپرسم چرا اینکارو کردی؟برام خیلی مهم بودتواین موضوع رواز کجا فهمیدی؟همین!حالامیرم پیش اقابزرگه ونامه رو میدم بهش تاخودش تکلیف همه رو روشن کنه! ولی بدون که باما دوتا بهتر میشه راه اومد تا آقابزرگه!حالا برو بگیر راحت بخواب.شب بخیر خانم مارپل.
اینو گفت ودست منو گرفت که مثلا بریم.تا حرکت کردیم،یه دفعه دلارام گفت:
-صبرکنین!
romangram.com | @romangram_com