#گندم_پارت_114

کامیار-ببینم زخم تو!حتما بخیه هاش واشده!

-نه،چیزی نیس چندتادستمال بده ،دستش خونی شده!

کامیارچندتا دستال کاغذی ازجلوماشین درآورد وداد به من ومنم دست گندم روگرفتم وشروع کردم به پاک کردن خون کف دستش وآروم آروم بهش گفتم:

-آخه چراداری خودتو داغون می کنی؟آروم باش عزیزم طوری نشده به خدا!

کامیار-ببین گندم جون اگه تواینکاراروبکنی به هیچ نتیجه ای نمی رسی هیچکس م به حرفات گوش نمی کنه!باید خودتو کنترل کنی!

بایه دستمال اشک هاشوازتوصورتش پاک کردم برگشت یه نگاه به من وبعدش به کامیارکرد وگفت:

-دست خودم نیس به خدا!یه مرتبه اینجوری میشم!

کامیار-حالا که آرومی؟

گندم-آره فقط یه خرده دیگه ازاون بده بخورم.

بطری روازرو صندلی ورداشتم ودادم بهش یه خرده دیگه خرد وکامیارم یه شکلات داد بهش وگفت:

-حالا میذاری ماشین روروشن کنم؟

گندم-کجامی خوای بری؟

کامیار-خونه!

یه تبسم کردوگفت:


romangram.com | @romangram_com