#گندم_پارت_112
کامیار-نخیر!اجازه بدین نیم ساعت دیگه ماست وخیارحاضر بشه بعد خب الآن دیگه!
ازش گرفتم ودوتا قلپ م من خوردم راست می گفت کامیار!واقعا بهش احتیاج داشتم!
تاته معده م روسوزوند کامیارازتوداشپورت یه بسته شکلات درآورد ووازش کرد ویه دونه داد به من ویه دونم خودش خورد وبقیه ش روگرفت طرف گندم وگفت:
-دیدی ماهام خوردیم؟حالا توبخور!
بطری روگرفتم جلو دهنش واونم دوتا قلپ خورد ویه مرتبه سرش روتکون داد!
گندم-خیلی بدمزه س!
کامیار-دواتلخه دیگه!بیا یه دونه شکلات بذاردهنت.
شکلات روگرفت جلوش امابازم دستاشو ازمن ول نمی کرد خودم یه دونه شکلات ورداشتم وگذاشتم دهنش وقتی خورد حالت صورتش که ازمزه تلخ توهم رفته بود درست شد.
کامیار-یه خرده دیگه م بهش بده.
یه قلپ دیگه م بایه شکلات بهش دادم وکامیارماشین روروشن کرد.تا صدای ماشین بلند شد گندم منو چسبید وبه کامیارگفت:
-کجا می خوای بریم؟!
کامیار-هیچ جا نترس!
-کامیار،بریم یه بیمارستانی چیزی!
گندم-من بیمارستان نمی آم!من بیمارستان نمی آم!
romangram.com | @romangram_com