#گندم_پارت_110

-گندم!آروم باش!

گندم-داره میره حمال!

-کامیار!کجاداری میری آخه؟

کامیار-جایی نمی رم گندم جون!شماهام بیاین اینجا!بیاین دم ماشین!

یه دفعه گندم همونجور که چنگ زده بود به بازو ولباسای من حرکت کرد به طرف ماشین ومنم باخودش کشوند ازدرد داشتم می مردم اما صدام درنمی اومد تااومد ازروی جدول لبه ی خیابون رد بشه پاش گرفت به جدول وافتاد منم بایه دست سالم ویه دست زخمی به زور روهوا گرفتمش!نزدیک بود جفت مون باسر بخوریم زمین اماهرجوری بود نگه ش داشتم !کامیارپرید طرفمون که باعصبانیت سرش دادکشیدم وگفتم:

-آخه کجاداری میری؟

کامیار-بیاین شماها بشینین توماشین!

دوتایی بردیم ونشوندیمش روصندلی عقب ماشین امامگه منو ول میکرد!

گندم-توام بشین سامان!توام بشین!

-باشه گندم جون!منم می شینم نترس!

دوتایی نشستیم توماشین وکامیاررفت ودرصندوق عقب ماشین روواکرد ویه خرده بعدبست وبرگشت ونشست پشت ماشین ویه بطری کوچولوداد به من وگفت:

-یه قلپ بهش بده بخوره!

یه نگاهی به بطری کردم وگفتم:

-اذیت نمی شه؟


romangram.com | @romangram_com