#گندم_پارت_106
کامیار-نه!تودیگه نمی تونی چیزی روفراموش کنی الان دیگه یه سوال پیش اومده یه سوالی که باید براش یه جواب پیداکرد حرفی که نباید گفته می شده گفته شده حالا دیگه اگه خودتم بخوای نمی تونی دنبالش نباشی!
گندم-پس چیکارباید بکنم؟
کامیار-باید وقتی به جواب رسیدی قبولش کنی مثل بعضیا نباشی که وقتی جواب رونفهمیدن وبراشون مسلم شد که جواب درسته بازم قبولش نمی کنن ودنبال یه جوابی می گردن که باب طبع شون باشه!حالا مهم نیس که درست باشه یانه!براشون مهم اینه که خودشون اونو بپسندن!
گندم-به من بگین الان روباید چیکارکنم؟من الان نمی دونم باید چیکارکرد!
کامیار-هیچی!مگه توگناهی کردی که باید حتما کاری بکنی؟توفعلا بیشترازهرچیز به استراحت وآرامش احتیاج داری!
گندم-استراحت وارامش توکجا؟؟؟
کامیار-خونه خودت!
گندم-اونجاکه دیگه خونه من نیس!
کامیار-اتفاقا توالان بیشتراز هرکسی تواون خونه سهم داری!اگه مسئله حقیقت داشته باشه وتوبچه اونا نباشی،اونا باید جواب خیلی چیزاروبهت پس بدن یه خونواده ازت گرفتن باید جاش یه خونواده خیلی بهتری بهت داده باشن واین حق توئه!حق تم باید تمام وکمال بگیری!
یه لحظه به کامیارنگاه کرد وبعدگفت:
-توبه اینا که میگی ایمان داری؟یعنی درای بهم راست میگی!
کامیار-چراباید بهت دروغ بگم؟
گندم-بهت زیاد اعتمادندارم!
برگشت طرف من وتوچشمام نگاه کردوگفت:
romangram.com | @romangram_com