#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_130


که اشک و غم داری

چه سخته تنهایی

برای وقتایی

که اونو کم داری

با صدایی که می لرزید و اشک و آه داشت گفتم:چی میخوای؟از من چی میخوای؟نمی بینی غمش هنوز تازه اس؟نمی بینی که تازه بی پناه شدم؟نمی بینی که تازه بی خان شدم؟نمی بینی و اینا رو میگی؟نمیبینی چقدر تنهام؟نمی بینی چقدر خسته و ناراحتم؟نمی بینی ها؟یا میبینی و میگی؟می بینی و زخم می زنی؟

-میبینم...می بینم و میگم!

اومده بود واسه همین.واسه اینکه زخم بزنه،اذیت کنه!.واسه همین اومده بود.

بی توجه به هق هقم گفت:وصیت نامه کجاست؟

بلند شدم و داد کشیدم:بزار دو روز بگذره!بزار کفنش خشک شه! امون بده! یعنی حتی یک ذره درک و شعور نداری؟

عصبی شد و گفت:دارم و ندارم به تو ربطی نداره!میگم وصیت نامه کجاست؟

صدای گریه و جیغ یزدان بلند شد و میون داد و گریه های من گم شد.دوباره تکرار کرد.

-حرف نزن!

-وصیت نامه کو؟

romangram.com | @romangram_com