#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_115
توام یادت نره بمون!
نوبت سامان شد.با غر گفت:بابا قبول نیس...نون خیلی سخته!
همه اعتراض کردیم که صداشو نازک کرد و با جیغ گفت:ندیدی نفهمیدی واست می مردم.تموم زندگیم رفت منی که رو اسمت قسم می خوردم.وقتی دلم خوش نیست دنیام چه آشوبه.وقتی ازم دوری قلبم نمی کوبه.وقتی دلم خوشن نیست حس می کنم مردم.یه عمر از احساسم فقط شکست خوردم.شکسته دوباره قلبم،قلبم،قلبم!
روژان زد تو بازوش و گفت:ناکس چه صدایی داری تو!
سامان کلاه فرضیش رو برداشت که آندره گفت:ما هم اصلا نفهمیدیم از وسط شعر شروع کردی!
-حسود!
نوبت روژان شد.
-من با تو میشم ادعا توی جمع به من نگو هی شما.من با یه خنده ی تو دیوونه ات شدم.سوءتفاهم نشه من عاشقت شدم. بگو باشه تو مال منی.بگو باشه تو ازم دل نمی کنی.بگو باشه من تو رو می خوام.هر گوشه ی این دنیا باشی با تو میام.
نوبت آرتمن شد.لب باز کرد و گفت:من بدون تو یه شاهین بی بالم.بخاطرتو می گذرم از دیوارم.ببین حافظ دیده تو رو توی فالم.آره تویی همون دختر ایده آلم.صاف و ساده ای مثل حوری بهشتی.دل رو بردی با اون موهای مشکی.هی بابات میده هی به ما گیر.ولی می مونم تا بشم باهات گیر.نمی تونن جلومونو بگیرن.من مال تو می مونم تو مال من!
آندره با چشم و ابرو به من اشاره کرد و گفت:فکر کنم آرتمن هم قاطی خروسا شد!
همه خندیدند که آرتمن گفت:عمرا...فکر کن یه درصد من اونو واسه این دختره ی آمازونی خونده باشم.
چنان تهشو با تحقیر گفت که سوختم.منم اخم کردم و گفتم:آمازونی خودتی و جد سگ تو روح شده ات!
سامان گفت:آقا دبه در نیار...پس برای کی خوندی؟آقا بچه ها کی موهاش مشکیه؟مال عشق من که نیس!
romangram.com | @romangram_com