#فقط_من_فقط_تو_پارت_99

اينو گفتم و به بيرون چشم دوختم. باورش نمي شد كه اينقدر راحت بهش بگم نه. كلا خيلي خودشو دست بالا مي گيره ولي دليلش رو... .

با ترمز ناگهاني اتوب*و*س به جلو پرت شدم. خاك بر سر اين سازنده ها بكنن كه يه حفاظ نذاشتن. توي تعجب اين بودم كه چرا با ملاج كف اتوب*و*س پخش نشدم كه ديدم دستاي يه مرد شونمو نگه داشته به سمت بالا نگاه كردم كه ديدم ارتين با يه پوزخند اشكار به چهرم نگاه مي كنه.

زود به خودم اومدم و دستاشو از روي شونم پرت كردم اون طرف. بعدش هم با يه فيگور بيخيالي دوباره به ديدن اطراف مشغول شدم كه صداي ارومش رو شنيدم

- خواهش مي كنم لطف كردي مي دونم كه اگه نبودي الان له شده بودم...

يعني بايد ازش تشكر مي كردم؟! من؟ شيدا از يه مرد مغرور كه فقط نوك دماغشو مي بينه تشكر مي كردم؟ نه بابا ولش كن اين حالا طلب زياد داره مي ذاريم پاي يكي از همونا... نمي دونستم كارم درسته يا نه اما اصلا تحمل اين كه بخوام از اين بشر تشكر كنم رو نداشتم. بيخيال بابا

***

وارد هواپيما كه شدم ديدم جاي من كنار پنجره هست كلي خوشحال شدم. من توي عمرم فقط دو بار سوار هواپيما شده بودم يه بار وقتي سه سالم بوده كه اصلا يادم نمياد و يك بار هم چند سال پيش... همين و بس. به صندلي كناريم نگاه كردم كه ببينم كي قراره كنارم بشينه يه پسر هم سن و سال ارتين ولي بلوند بود چشماي ابي موهاي طلايي و پوست سفيدش داد مي زد كه ايراني نيست. با يه نگاه خريدارانه سر تا پام رو نگاه كرد و مثل اين كه جنسي كه مقابلشه مورد پسندش واقع شده يه لبخند احمقانه زد. سعي كردم با بي تفاوتي كه تو ذاتمه به بيرون نگاه كنم اما حركت دستاش رو روي پاهام حس كردم. اه لعنتي مسافرت رو زهر مارمون كرد با چشمام دنبال جايي كه ارتين نشسته بود گشتم كه ديدم تازه وارد هواپيما شده و دنبال جاي خودش مي گرده يه نيم نگاه به من انداخت كه چشمش به اون اجنبي افتاد....

شیدا:

فکر می کردم عصبانی میشه..اما یه پوزخند معنی دار مثل همون که توی کافی شاپ زد رو تحویلم داد و به دنبال جای خودش گشت...دقیقا پشت سر من بود....تازه متوجه شدم که این یارو داره از حد خودش میگذرونه..با عصبانیت گفتم:

-دستتو بکش م*ر*ت*ی*ک*ه..

یارو فارسی حالیش نبود..اما چهره ی عصبانیم کار خودش رو کرد...دستشو برداشت و به روبروش یعنی صندلی جلویی خیره شد...اوه..من الان چهار ساعت چه کار کنم؟

چشمامو بستم...سعی کردم بخوابم...بعد از نیم ساعت فکر کردن به این که دو هفته مجبورم آرتینو تحمل کنم خوابم برد...

romangram.com | @romangram_com