#فقط_من_فقط_تو_پارت_91
به رگال تونیک ها اشاره کردم و گفتم:
-اونجا رو بگرد..شاید پیدا کردی...
آروم با کفشای آدیداسش رفت سمت رگال...
نمی دونم چرا بهش اینقدر نگاه می کردم...هیچ چیز جذابی هم جز چشماش نداشت...
من خودم همیشه چشم رنگی دوست داشتم...چشمای خودم قهوه ای بودن...با موهای همون رنگ و حالت دار که توی رطوبت به هیچ وجه نمیشه هیچ بلایی سرشون آورد...
هیکلم هم معمولی که نه...یه ذره بهتر بود..نمیدونم..همه میگن سرجمع جذابی...
اما خودم به تنها چیزی که توجه می کردم غرور بیش از اندازه ی چشمام بود که ممکن نبود هیچ وقت از بین بره...
با صدای دختره به خودم اومدم...تشکر کرد و رفت..حتما چیزی پیدا نکرد....نشسته بودم و به سفر فکر می کردم..که دوباره سرو کله ی یه مشتری پیدا شد....
آرتین:
-بزار ببینم..آره گذاشتمش مامان...بریم دیگه دیر شد..
-بریم عزیزم...مطمئنی همه چیو گذاشتی؟
آره عزیزم مطمئنم..چقدر استرس داری
romangram.com | @romangram_com