#فقط_من_فقط_تو_پارت_34
من: اوا ببخشيد الناز جون قاطي شد
الناز سرش رو نزديك گوشم اورد و اروم گفت:
- اين قدر نگاشون نكن بيچاره هم خودشونو خيس كردن
با اين حرفش دو باره ياد بدبختي هام افتادم. فقط يه ماه اين جا كار كرده بودم اونم به خاطر لطف الناز بود كه منو صبح ها و عصر دو سه ساعتي به جاي خودش اين جا ميذاشت.
وقتي ديد ماتم برده مثل اين كه فكرم رو خونده باشه گفت:
- اقا ارتين ايشون همكار ديگه ي ما هستن
اون سر خوشكله كه حالا فهميدم اسمش ارتينه يه پووووف بلند بالا زير لب كشيد كه معنيش دقيقا اين ميشد:" خب به من چه؟!"
الناز: شيدا ايشون هم اقا ارتين( همين موقع باناز ادامه داد) حساب دار جديد بوتيك هستن
نگاه پر سوالم رو به الناز انداختم ولي هيچ جوابي نداد و معلوم شد اونم نمي دونه اون دختر قرتيه كيه!
با يه بسم ا... به طرف پيش خوان رفتم هنوز كه اخراج نشده بودم پس نبايد حلوي اين سره ي عوضي كم مي اوردم.پر رو حتي يه سلاموخشك و خالي هم نكرد( حالا نه كه خودت كردي؟!!)
با الناز رفتيم تو بخش مانتو ها و روي دو تا صندلي كه اون جا بود نشستيم.
romangram.com | @romangram_com