#فقط_من_فقط_تو_پارت_157

اومدم در و باز کنم که صدای آرتین و شنیدم.

-: یه ساعت دیگه حاضر باش باید بریم خرید.

آروم باشه ای گفتم و در و باز کردم و تو لحظه آخر وقتی داشتم در و می بستم دیدمش.

رو کاناپه نشست بود و گیج به رو تختی که هنوز با وجود نشستنش از روی شونه اش آویزون بود نگاه می کرد.

چقدر گیج و خنگ به نظر میومد. هم خنده ام گرفته بود هم خجالت کشیده بودم. در و بستم و اومدم سمت اتاقم.

تازه یادم افتاد کارت ندارم. رفتم پایین و کارتمو گرفتم و رفتم تو اتاقم.

آرتین





با احساس حرکت یه چیزی روی پیشونیم چشمهام و باز کردم. این شیداست؟ چرا خم شده رو من؟ چرا انقدر بهم نزدیکه؟ دارم خواب میبینم حتما" ولی چه خواب خوبیه. حتی خوابشم خوبه. مزه شیرینی میده.

اما چرا انقدر بهت زده است. چشمهاش گشاد شده. بزار ببینم این چیه؟

این دست شیداست؟ رو موهای من چی کار میکنه؟ دوباره به چشمهاش نگاه می کنم. ترسیده.

romangram.com | @romangram_com