#فقط_من_فقط_تو_پارت_154


من کم دختر ندیدم. کم آدم دورو برم نبود اما شیدا ....

تنها دختری که سعی نکرد خودشو بهم بچسبونه که باهام سر صحبت و باز کنه که بخواد نظرمو به خودش جلب کنه.

اون هیچ تلاشی نکرد حتی جلوی نیش و کنایه زدنای منم ایستاد. جلوم ایستاد و جوابمو داد. باهام مقابله کرد. هیچ کس جواب من و نمی ده هیچ کس باهام مبارزه نمیکنه همه جلوم کوتاه میان همه حرفمو قبول میکنن. همه می خوان خودشون و بهم نزدیک کنن.

اما ......

این دختر با خودش بودن. با بی تفاوتیش با مبارزه اش با کوتاه نیومدنش با سرش به کار خودش بودنش با تلاشی که برای کنار کشیدن و به چشم نیومدن خودش می کرد و با دوری کردنش ازم تونست کم کم تو ذهنم و تو قلبم رخنه کنه.

و الان من برای اون بی تابم.

یه بادی اومد. سردم شد. تازه به خودم اومدم و دیدم مدتهاست که این بیرون ایستادم و هیچی هم تنم نیست. بدنم خشک شده بود. موهام هنوز یکمی نم داشت.

باید می رفتم لباسمو می پوشیدم. یادم اومد که وسایلمو حتی کارت اتاقمو تو استخر جا گذاشتم. سلانه سلانه رفتم سمت آسانسور. رفتم وسایلمو از استخر برداشتم. لباسهامو تنم کردم. خسته بودم. بدنم کوفته بود. به خاطر استرس و نگرانی هم که پشت سر گذاشته بودم انرژیم تموم شده بود.

رفتم بالا. رفتم جلوی در اتاق. خیلی وقته که من از اتاق اومدم بیرون.

آروم کارت و زدم و در و باز کردم. اول سرک کشیدم.

شیدا آروم رو تخت خوابیده بود.


romangram.com | @romangram_com