#فقط_من_فقط_تو_پارت_138


از آب اومدم بیرون. با حوله یکم موهامو تنمو خشک ردم. رفتم کنار استخر روی یه صندلی تختوابی نشستم.

سرمو تکیه دادم به پشتش و در کمال آرامش و فراغ بال به آدمهای اطرافم نگاه کردم. به مرد و زن، پیر و جون، بزرگ و کوچیک، دختر و پسر.

استخرش مختلط بود. همه خیلی راحت با مایو می نشستن، راه می رفتن، شنا می کردن.

آدم متعصبی نبودم اما این و قبول نداشتم که آزادی و راحتی به این معنیه که یه زن می تونه خودشو این جوری به نمایش بزاره اونم با لباسی که نپوشیدن ش بهتر از پوشیدنشه.

و خدا رو شکر که زنها و دخترهای ما این جوری نبودن. یعنی اونهایی که هنوز خودشون و دوست داشتن و تن و بدنشون براشون مهم بود و براشون ارزش داشت.

پوفی کردم و سرمو چرخوندم. خدای من چی می دیدم ....

این شیداست؟؟؟؟؟

شیدا



به ذوق شنا رفتم پایین که کپ کردم. کش آوردم.

ناراحت وگیج به استخر و آدمهاش نگاه کردم. چقدر من خنگ بودم.


romangram.com | @romangram_com