#فقط_من_فقط_تو_پارت_137
اما چرا؟ چرا من باید نگرانش باشم؟ من که به غیر از خانواده ام کسی برام مهم نبود.
آره مهم نبود. اما الان هست. یعنی شیدا برام مهمه؟ نیست؟ هست؟ اگه نیست چرا براش گوشی و سیم کارت خریدی؟ اگه نیست چرا شماره اتو توش سیو کردی؟ چرا موبایل ایرانتم توش نوشتی؟
با دستهام سرمو فشار دادم. این همه فکر باید از سرم خارج میشد. هنوزم باورم نمیشه به شیدا اون حرف و زده باشم.
-: تو گدا نیستی. من گدام چون محتاجم به اینکه تو این گوشی و قبول کنی. من نیامندم نه تو.
چرا بهش گفتم محتاجشم؟ بهش نیاز دارم؟
بازم خدا رو شکر می کنم که تونستم جلوی خودمو بگیرم و بهش نگم محتاجم به بودنت به اینکه بدونم هستی. سالمی.
چرا من می خواستم که بدونم شیدا کجاست؟ همین الانشم می خواستم بدونم حالش چه طوره. یه جورایی دیدنش یه حس خوبی بهم میده.
یاد چشمهاش افتادم یاد نگاهش. یاد نزدیکی صورتهامون. یاد نگاه تیزش که تا عمق وجودم رخنه کرد. که من و از خود بی خود کرد.
چی کا رکنم؟ چی کار کنم؟
باید آرامش بگیرم. باید خودمو تخلیه کنم. باید یه جوری روح خسته ام و آروم کنم.
بلند شدم. اینجا استخر داشت. شنا بهترین آرامش بخشم بود. وسایلمو برداشتم و رفتم پایین.
شنا کردم. شنا کردم. اونقدر شنا کردم که دیگه نای راه رفتنم نداشتم. اما می ارزید آروم شده بودم. تونسته بودم به فکرهام نظم بدم.آب استخر نگرانیهامو اضطرابمو شست. کلافگیمو از بین برد.
romangram.com | @romangram_com