#فقط_من_فقط_تو_پارت_101
بعد هم چند تا برگ به دستمون داد و گفت:
-این لیست برنامه هاییه که تور براتون ترتیب داده..هر کدوم ساعت و زمانش روبروش نوشته شده....هرکدوم که می خواین شرکت کنید رو به اطلاع من برسونید...موفق باشید و سفر خوبی داشته باشید...
خب ما که نمی خوایم توی این برنامه ها شرکت کنیم چی؟حتما خود آرتین یه فکری می کنه...شاید هم مشکلی نداشته باشه..نمی دونم..
بعد از حدود سه ربع که به هتل رسیدیم...چمدون و کیف دستیمو برداشتم تا از اتوب*و*س خارج بشم..آرتین زودتر از من رفته بود...
کنار در هتل ایستادم تا آرتین بیاد..داشت با مسئول تور صحبت میکرد...بعد از چند دقیقه اومد و گفت:
-بریم..
دنبالش راه افتادم و رفتیم تو...رو به من گفت:
-طول میکشه تا اتاق ها رو بدن...میخوای بشین اینجا روی مبل تا من بیام..
بابا جنتلمن...این کی مهربون شد من نفهمیدم؟؟؟
روی یکی از مبلای یه نفره ی اونجا نشستم خداییش خیلی راحت بود....نگاهی به اطرافم کردم و خانم هایی که از همون فرودگاه مانتو و شالشون رو در آورده بودن....من هنوز شالم سرم بود و همین طور مانتوم هم تنم بود...به نظرم سبک بازیه اگه بخوای از توی فرودگاه کشف حجاب کنی...
اووووف نیم ساعته نشستم اینجا...به ساعت ترکیه تقریبا چهار و نیم بعد از ظهر بود و منم به خاطر اینکه کل راه رو خواب بودم هیچی نخوردم...حسابی گرسنم بود...
آرتین از اونجا بهم اشاره کرد که بیا...خدا رو شکر....داشتم از بی کاری و گرسنگی می مردم...
romangram.com | @romangram_com