#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_43
جون چندسال پیش بود که شما منو این جوری حلقه پیچ کردی؟؟؟؟؟؟؟
باخنده روبه پویا گفتم:
-ازبس تکراری شدی..
همه خندیدنو پدرجونم رو به پویا گفت:
کم نمک بریز پدر جوان...-
با اقاجون رفتیم روی صندلیا نشستیم منم کنارش وروبه اقاجون با نیشخندی
گفتم:
اقا جون این کجاش جوونه....اندازه ننه قلی سن داره-
دوباره همه خندیدن.
این دفه پریا روبه من با اخم ساختگی گفت:
هی هی هی خواهر شوهر نزار من بگم خودت چند سالته.-
منم گفتم:
-اهای عروس رو حرف من حرف میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همه داشتیم به این بحث مسخره میخدیدیم که صدای یه نفر اومد
پرهام-به به میبینم جمعتون جمعه فقط
پویا ادامه داد:
فقط خلمون کمه که اومد.-
همه خندیدن...منم یه لبخند کوچیک زدم...با اینکه استرس باز اومد سراغم اما
میدونستم در ظاهر انگار که خیلی معمولیم...پرهام باخنده اومد روی تنها
صندلی خالی که بازم از شانس خیلی خوبم روبروی من بود نشست...نگاهش
romangram.com | @romangram_com