#استراتگوس_مرگ_پارت_16

- هورزاد تو مثل این ستاره‌های درخشان، توی زندگیم درخشیدی. به همین اندازه دور بودی؛ اما خداروشکر این دوری رو از بین بردم. هنوزم باورم نمیشه کنارمی.

لبخند زیبایی بر روی لب‌های هورزاد نقش بسته بود.

- دیمن؟

- جان دلم؟

- خیلی دوست دارم.

دیمن او را محکم در آغوشش فشرد و گفت:

- ما بیشتر ملکه.

هورزاد ریز خندید و گفت:

- وظیفته.

دیمن از هورزاد فاصله گرفت و او را به سمت خودش برگرداند و با اخم مصنوعی گفت:

- چی گفتی؟

هورزاد لجباز شد و گفت:

romangram.com | @romangram_com