#عشق_در_قلمرو_من_پارت_54


قبل اینکه کاری انجام بده گردنش رو گرفتم و با قدرت فشار دادم.

زوزه ای دردناک کشید و سعی کرد از دستم فرار کنه ، اما در رفتن از دسته یه آلفای عصبانی تقریبا غیر ممکن بود.

وقتی آرواره هام خسته شد چند بار به زمین کوبیدمش و به سمت درخت پرتابش کردم.

بی هوش و خونی کنار درخت افتاد.

سمت گله که با ترس و حیرت نظارگر جنگ بودن برگشتم و با خشم فریاد زدم "به زبون گرگ ها" .

-کسی هست که فکر کنه از من بهتره و شایستگی آلفا شدن رو داره ؟

هیراد یکی از مخالفان من جلو اومد و لبخند بدجنسی زد و گفت

-من هنوزم فکر می کنم تو یه دختر بچه ای و تاج و تخت سهم منه.

به سمتم حمله کرد.

کتفم خیلی درد می کرد ؛ سعی کردم به چیزه دیگه ای فکر کنم.

به سمتش دویدم و دندون هام رو توی بازوش فرو کردم.


romangram.com | @romangram_com