#عشق_در_قلمرو_من_پارت_52


به سمتش دویدم و قبل از اینکه بهش برسم تبدیل شدم.

کنارش نشستم و با ترس پرسیدم

-ناتان چی شده ؟

سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت.

از این همه بی خبری خونم به جوش اومد .

با عصبانیت داد زدم

-چی شده ؟

نگاهم کرد و آروم گفت

-از شاهین بپرس.

سریع از جام بلند شدم و به سمته شاهین دویدم.

کنار یکی از بچه ها نشسته بود.


romangram.com | @romangram_com