#عشق_در_قلمرو_من_پارت_51
همه و همه آرامشی به درونم فرستاد.
حواسم به زیبایی های طبیعت بود که قطره ای شبنم روی صورتم ریخت.
شبنم سرد رو از روی پیشونیم کنار زدم و راهم رو ادامه دادم.
یک کیلومتری خونه ، بوی خون رو احساس کردم.
با تعجب روبه نریمان گفتم
-توهم فهمیدی ؟
سرش رو تکون داد و با تعجب گفت
-بوی خونه گرگینه هاست ، یعنی...
نذاشتم حرفش رو کامل کنه ؛ سریع شیفت دادم و به سمت خونه با تمام سرعت دویدم.
تا به باغ خونه رسیدم همه گله رو زخمی روی زمین دیدم.
نگاهم رو بین تک تکشون چرخوندم تا ناتان رو پیدا کردم.
بیحال و خونین به درختی تکیه داده بود.
romangram.com | @romangram_com