#عشق_در_قلمرو_من_پارت_42
کنار ناتان روی صندلی نشستم و بی توجه به نگاه خیره ی بقیه ، روبه آرن گفتم
-بهتری ؟
-بد نیستم ، ببخشید اون گرگه کجاست؟
از سوال بیجا و مسخره اش خندم گرفت.
باتعجب مصنوعی گفتم
-گرگ ؟
-آره ، همون گرگ بزرگ و سفید.
لبخنده زوری زدم و گفتم
-شاید دیشب ضربه ای به سرت خورده و چرت و پرت میگی ، اینجا گرگی نیست ؛ دیشب من تورو توی جنگل زخمی پیدا کردم و با کمک ناتان به خونه اوردمت.
خواست حرفی بزنه که محکم گفتم
-صبحونه ات رو بخور.
romangram.com | @romangram_com