#عشق_در_قلمرو_من_پارت_111

جلو رفتم و روبهش گفتم

-بیا دنبالم.

تا از در بیرون زدم سیما پرید بغلم و گفت

-کجایی بی معرفت ؟ خبری ازم نمی گیری ؟

جدی گفتم

-سیما کار دارم.

سرش رو پایین انداخت و گفت

-ببخشید ، بعدا می بینمت .

-ضروریه سیما ، معذرت می خوام.

-نه برو.

روبه سامی اشاره کردم که پشته سرم اومد.

از دانشگاه بیرون زدم و سوار ماشینم شدم.

romangram.com | @romangram_com