#عشق_در_قلمرو_من_پارت_101
-باشه باشه.
سریع گذاشتم گرگم از بدنم خارج بشه.
یاس اول ترسید و بازوی آرن رو چنگ زد.
گرگم دندوناش رو بهم سابید.
*آروم باش دختر، اون فقط چون ترسیده بود دسته آرن رو گرفت *
متعجب از این کار سرم رو تکون دادم و به یاسی که آروم به سمتم می اومد خیره شدم.
جلو اومد و دستش رو روی پوزه ام گذاشت و با زوق گفت
-وای نواز چشات الان آبیه .
با نوازشش چشم هام رو بستم و دوباره باز کردم.
با تعجب گفت
romangram.com | @romangram_com