#دختر شیطون_پارت_37

- حالا میخوای گریه نکن ! من مطمئنم تو رو خدا شفا میده ..
خوب که خنده هاشو کرد گفت
- دختر چرا یه ریز حرف میزنی ؟ مثل پیرزنا میمونی نفس . ادم روحش شاد میشه نگات میکنه .
وجدانم طبق معمول زد تو سرمو گفت
خاک تو سرت بلند فکر کردی روانی ؟.
توهم فقط بشو سوژه مردم !!
ارسام دوباره قیافمو که دید ترکید از خنده .
قبافه ی کج و کولمو درست کردمو لبخند ژیکوند و شیطونی زدم. همینجوری که اروم با گوشه موهام ور میرفتم مظلوم شدم

- خو اعصابم خورد شد بلند فکر کردم .سع
ی کن بهش فکر نکنی . مرض خنده میگیری .
همینجوری داشت میخندید که پامو کوبیدم زمین .
- اوردیم بالا بهم بخندی اموراتت بگذره ؟ چیکارم داشتی ؟؟
به زور خندشو خورد .تا جایی که میتونست قیافه جدی ای به خودش گرفت
- اها . راستی اتاقت مال مامانمه از امشب . به خدمتکارا گفتم وسایلاتو بردارن ببرن تو اتاق ترلان .
لبخند خبیثی زدم. ترلان اینجاست امشب ؟؟
-عالیه . باشه
تو ذهنم داشتم نقشه قتل میکشیدم که دوباره صداش شنیدم
- راستی خیلی داری خوب پیش میری . با اینکه مامانم خیلی تیزه ولی چیزی نفهمید
چهره مغروری گرفتم. عین اینای که تو میس یونیورس مدال اوردن یه نفس عمیق کشیدم ...
-بله . حالا مونده به ما برسی .
دوباره تک خنده ای کرد .
- تا ناهار حاضر نشده پایین نرو دوباره یه چیز دیگه بهت میگن .
چهرم رفت تو هم
- بمونم بگن این دوتا برنگشتن که بیشتر چیز بهم میگن .به خصوص این ترلان گور به گوری.
اونم اخم کرد
- اونو که بسپارش به من . گذاشتم براش کنار ..
رفت سمت اتاقشو منم رفتم پایین . خدا خودت منو حفظ کن نزنم بعضی بنده هاتو نفله کنم ...
رفتم پایین و چشممو یه دور کامل دوره سالن چرخوندم .
کتی جون نبود و ترلانم تنها نشسته بود و خیلی شیک و خوشحال با گوشیش ور میرفت .
خیلی از دستش شاکی بودم ..
الان وقت تلافی بود و کی بهتر از الان !!؟
بایه لبخند خبیث بدون اینکه بزارم متوجه بشه اروم خزیدم تو اشپزخونه . دوباره همون خانم مهربونه رو دیدم . فک کنم ارسام بهش میگفت .فهیمه خانم . منو دید و اومد چیزی بگه که همچین پریدم دهنشو چسبیدم که بدبخت کپ کرد.

@romangram_com