#دختر شیطون_پارت_30
-- میخوام تنها باشم ..برو .
با عجز نگام کرد که با همون اخم با سر علامت دادم ادامه بده .
-- فقط ...یه لحظه ..!
صدای چرخش قفل اومد و من بدون نگرانی از حضور ترلان و اینکه ممکنه با چی روبه رو بشم محکم درو باز کردمو رفتم داخل...!
از چیزی که دیدم جا خوردم .اونم و وحشت زده اروم از کف حموم پاشد و ایستاد .
واسه یه لحظه سرجام ایستادمو خیره شدم بهش .
فقط یه تاپ صورتی خیلی نازک با لباسای زیرش تنش بود که همونم به لطف آب باز دوش خیس شده بود و چسبیده بود به تنش و هیکل خوش فرمشو کاملا به نمایش میزاشت .
هردومون خشک شده بودیم .
چند تا حس باهم تو صورتش مشخص بود
عصبانیت . خجالت . تعجب .!! وقتی صدای جیغشو شنیدم به خودم اومدم .واسه یه لحظه از کارم پشیمون شدم .
- چه خبرته روانی ؟؟ مگه سر اوردی ؟!
دوباره همون حس عصبانیت تو صورتم مشخص شد . دوباره داغ کردم . از دست خودم عصبی شدم . گور بابای همه چی!
امشب من این دخترو ادمش میکنم . رفتم جلو و با خشم و حرص شیر دوشو بستمو مچ دستشو کشیدم بیرون ...
خودش خواست این روی سالی یه باره منو ببینه ...
****
((نفس))
از حرص و خجالت دلم میخواست زمین دهن باز کنه منو ببلعه !
این ارسامه بیشعور نفهم هیزم معلوم نیس وقتی خدا داشت شعور و فهمو تقسیم میکرد بین بنده هاش این کدوم قبرستونی بود ؟
دست منو عین کش تنبون میکشید و اصلانم شعورش نمیرسید الان کل هیکلم خیسه . سرما میخورم . داشتم با حرص تقلا میکردم .
از جلو صورت مبهوت و دهن باز ترلان منو کشید و برد چند تا اتاق اونور تر که اتاق خودش بود .
وای خدا داشتم اب میشدم از خجالت . چشم ننم روشن که تاحالا همون ننمم این جوری ندیدتم !!
بردم تو اتاقو درو محکم کوبید . برگشت سمتم . یا خدا
این باز وحشتناک شد .صورتش سرخ و نفساس کشیده و عصبی بود .
یهو دستشو گذاشت تخت سینمو محکم چسبوندم به دیوار ....احساس کردم کمرم نصف شد !. صحنه ی چند ساعت پیشم جلو چشمام جون گرفت . همون صحنه که سامان زدم به دیوار
یهو یه لرزش هیستریک کردم و شروع کردم گریه کردن .
دیگه غرورمم مهم نبود . ارسام انگار با دیدن اشکام عصبی تر شد که یهو داد زد
- اشک ریختنت الان واسه چیه لعنتی ؟
من بیرونت کردم که رفتی اینجوری شد ؟ یا خودت عین بچه ها فرار کردی ؟؟ این اتفاقی که الان برات افتاد حتی نصف حقتم نبود دختره ی احمق !
هق هقم بیشتر شد . حرف حساب جواب داشت ؟؟
یهو جوری محکم با مشتش کوبید تو دیوار
کنار سرم که جیغم رفت هوا ! استخونای دستش خورد نشد ؟
دوباره دادش بلند شد و انگار همه ی حرفاش مثل پتک کوبیده میشد تو سرم .
@romangram_com