#دختر_فوتبالیست_پارت_23


وبه چهره ي شنگوله بچه ها نگاه کردم.دو تاشون در حال ذوق مرگ شدن بودن.دلم واسه شوهراشون ميسوخت.طفليا اين رويه اين دو تا رو نديده بودن.دو تاشون يهو به سمتم اومدن و با هم گفتن:تولدت مبارک

و شيپور رو تو صورتم به صدا در اوردن.وووي چه ناز.خداي من

من-مگه امروز تولدمه؟

بهنوش-په نه په يه ماهه ديگس ما گفتيم بريم پيشواز تا تو امادگيشو کسب کني

و منو به سمت کيک رو ميز بردن و اهنگ گذاشتن.کيک نقلي و خوشملي بود.تمام کاکائو که روش با سفيد نوشته بود:"تقديم به بزغاله ي خودمون" اه اه اه سليقشون همنقدره ديگه منو به بزغاله تشبيه کردن.

من-بزغاله؟؟؟؟

نسيم-گفتيم يه چيزي بنويسه که در شرح کامل تو باشه

من-بهتر از اين بلد نيستين ابراز احساسات کنين؟

بهنوش-اونا رو نگه داشتيم واسه اقاهامون

بعد از کلي رقصيدن و شوخي و خنده دور کيک نشستيم و من بعد از اينکه ارزويه چندين سالم رو کردم شمع ها رو فوت کردم.

نسيم به عنوان کادو يه گرمکن ورزشي خرديده بود و بهنوش خل و چل هم يه گاو پشمالويه گنده.نميدونم اينو کجا گذاشته بود که من تا حالا نديده بودمش.

اون شب خيلي بهم خوش گذشت.چون بهم ثابت شد واقعا نسيم و بهنوش دو تا از بهترين دوستاي تموم عمرمن.


romangram.com | @romangram_com