#دختر_فوتبالیست_پارت_13


-عليک

سحر-داشتي چه نقشه ي شومي واسه محسن ناناز ميکشيدي؟

من-محسن ناناز؟؟

سحر-راه خب.خيلي خوشگله

من-تو که وضعت از من بدتره.داشتم به اين فکر ميکردم اگه خودم رو به محسن قالب کنم ديگه لازم نيس اين همه راه رو با اتوبوس بيام.ديگه نميخواد پوله ناهار و شامم رو خودم حساب کنم.هر وقت اراده کنم منو ميبره بيرون.بعدش نازمم ميکشه.فقط کافيه يکم عشوه خرکي بيام.

سحر-فقط همين؟

من-اره ديگه.به نظره تو پسرا به درده ديگه اي هم ميخورن(اهم اهم...به کسي بر نخوره.حقيقت تلخه)

سحر-راس ميگي اما من اگه جاي تو بودم کلي خودم رو قالب ميکردم

من-من دنباله اقا بالا نيستم.فقط دنبال يه راننده تاکسي بودم که پيداش کردم

سحر-مطمئن باش اون کرايشم باهات حساب ميکنه

من-غلت کرده پسره ي چلغوز.

سحر-خره به جاش بعدش کلي پول بهت ميده


romangram.com | @romangram_com