#دختر_بوکسور_پارت_14
مامان _ سلام و درد ..سلام و کوفت تو کجا موندی پسر هان مگه نگفتم که 7 باید خونه باشه ...با این کارات تو آخر منو میکشی ..مجبور
شدم تنهایی با پدرت بریم ..کجا موندی هان ..
اگه نمیپریدم وسط حرفش تا صبح میخواست همینطور ادامه بده
_ ای بابا مادر من چیزی نیست یه کن کار واسم پیش اومد الان میام 5 مین دیگه اونجام
_ ای بابا مادر من چیزی نیست یه کم کار واسم پیش اومد الان میام 5 مین دیگه اونجام
مامان _ سریع
بعد هم گوشی رو قطع کرد با تاسف یه سری تکون دادم و بیخیال زنگ زدن به ونداد شدم دلیلی نداشت اون بیاد تو این چند روز خیلی کمکم کرد
سوار ماشین شدم و با یه تیک آف از اونجا دور شدم حدود 10 مین بعد رو به رو خونه ی آقای مجد بودم بعد از زدن دو تا بوق مش رحمت نگهبانشون در و باز کرد یه سری به نشونه ی احترام واسش تکون دادم و از راه سنگی که به ساختمون میخورد رفتم تا به خود ساختمون رسیدم
یه نگاه به ساعت توی دستم انداختم پوففف 8:10 مین بود و این یعنی اوج فاجعه ..از ماشین که پیاده شدم به سمت ساختمون حرکت کردم از پله های ورودی بالا رفتم و به در اصلی رسیدم بعد از کمی تعلل وارد ساختمون شدم بعد از گذشتن از راهروی ورودی
سر و صدا و بحث و گفتگوشون واضح به گوش میرسید
مامان _ شبنم تو هنوزم دست از این کارات بر نداشتی ؟
شبنم خانم _ والا چی بگم پریسا به دلم نمیشینه که کسی تو آشپزخونه کار کنه
قبل ار اینکه مامان چیزی بگه صدای ونداد بود که مانع شد
ونداد _ ای بابا خاله میبینی ؟ این همه سال من خودمو کشتم تا یه خدمتکار ترگل ورگل بگیره بیاره اینجا تا شاید حاجتی شد مام رفتبم گرفتیمش مگه گوش میده ..نگاه کنید به اینجام رسیده دیگه
romangram.com | @romangram_com