#دختر_آبشار_پارت_19

شده بود قوهه رو که دیگه نگم...

وقتی برگشتم که کسی رو که این جنگو خاتمه داد ببینم دیدم که ژان چه

دافی وایستاده و نفس نفس میزنه

تا اومدم یه سوال ازش بپرسم دستشو اورد بالا و یه وردو خوندو اون قوهه

تبدیل شد به یه دختر چیشده ؟ بعدم که دختره یه نگاه به من کرد یه

نگام به دستم که رو هوا بود کرد بعد به تدریج رنگش لبویی شدو بوم

دختره:- اخه احمق روانی این همه داشتم بهت میگفتم من انسانم ولی تو گوش

نمیدادی که! میخواستی منو بخوری بوق

پنج دقیقه بعد

_ بوق حالا تو حرفتو بزن و از خودت دفاع کن تا نزدم کتلتت نکردم

من :- والا همه ی حرفا رو شما زدین حرفی نمیمونه فقط میمونه تاریخ عقد و عروسی.

دختره :- تو دیوونه ای !

بعدم پشتشو بهم کردو رفت

دیدم اگه یکم دیگه اینجا بمونم حتما خل میشم واسه همین یه فکری به ذهنم رسید

من :- هی ! دختر خانوم




romangram.com | @romangram_com