#دختر_آبشار_پارت_11
بالای سرم بگیره از زیرش رد شم و منو مادرانه در اغوشش بگیره و بگه: مواظب
خودت باش پسرم .داره با خالم حرف میزنه دریغ از یک نگاه
من:- مامان ؟ مامان، دارم میرما!
مامان:- خا شرتم کم میری ادم میشی میای منم این مدت از دستت راحت میشم
حالام برو ما جشن داریم تا تو نری شروع نمیشه.
خدایش مامانمو دارین !؟
بابا:- موفق باشی ! حالام برو .
سری تکون دادمو از خونه خارج شدم ، گوشیمو از جیبم در اوردمو زنگ زدم به احسان تا
بیاد دنبالم ...
بعد از چهل و پنج دقیقه اقا پیداش شد .
سعی کردم خودمو عصبانی نشون بدم ! بعدم با قدمای محکم رفتم نشستم تو ماشین ؛یکم
که گذشت دیدم ماشین حرکت نمیکنه یه نگاه به احسان کردم قیافش اینجوری بود
احسان:- داداچ اشتباه اومدی من ماشین مسافر کشی نیستم !
منم یدونه زدم پس کلشو گفتم:- اولا سلام دوما من ارتینم .
احسان :- اِ خدایی ؟ ولی خیلی شبیه کارگرا شدی ناموسن ، مخصوصا که سعی کرده بودی
romangram.com | @romangram_com