#دلتنگ_پارت_57


روبه مامان لبخند زدم و به سمت پارکی که نزدیک بود رفتیم..هوا سرد بود و اندکی از مردم اونجا بودن اما من هوای سرد رو دوست داشتم

مامان_خاطره برگردیم؟تو سرما بخوری حالت بد میشه

من_مامان لباسم گرمه..بعد با هوای اینجوری که حالم بد نمیشه

مامان هم چیزی نگفت..

همونطور که داشتیم راه میرفتیم چند تا پسر از کنارمون رد شدن و افتادن دنبالمون..شروع کردن به متلک گفتن

_کجا خانم خوشگلا..دنبال کی میگردید؟

مامان اخم هاش توی هم جمع شد..دست منو گرفت و تند تند راه رفت و منم دنبالش.. اما زهی خیال باطل مگه اونا دست بردار بودن

دو نفر بودن..یه دفعه یکیشون پرید جلومون که باعث شد از حرکت بایستیم

مامان_بفرما

_چقدر بی مزه اید شما..نیم ساعته داریم میوفتیم دنبالتون..خودتونم خوشتون اومده ها

مامان_خفه شو

یکی دیگشون اومد جلو و گفت_چیه؟نکنه ادعای پاکیتون میشه؟دوتا دختر اومدن اینجا تک و تنها..معلومه دنبال چی هستید!خب ما هستیم

مامان یکی خوابوند توی گوشش

مامان_پسره ی عوضی..حرف دهنتو بفهم..این جامعه رو گرگایی امثال شماها کثیف کرده

پسر خنده ی عصبی کرد و به مامان نزدیک شد..مامان چند قدم رفت عقب اما اون جلوتر اومد..یکی دیگشون هم به من نزدیک شد..از ترس قلبم به تپش افتاده بود..خدایا خودت به بی کسی ما رحم کن

چونم از بغض میلرزید..دست مامان رو محکم فشردم..پسر نزدیک شد و صورتمو توی دستش گرفت..اون یکی مامان رو گرفت..مامان جیغ میزد و میخواست بیاد این پسره ی بی همه چیز رو از من جدا کنه اما نتونست

مامان_کثافت دست بهش نزن..اگر چیزی ازش کم شه بخدا میکشمت..دیگه هیچی برام مهم نیست

اما اون دوتا دربرابر تمناهای مامان و گریه ی هردومون میخندیدن..حرفی نمیزدم..فقط آروم آروم اشک میریختم..این پارک لعنتی هم خلوته

پسر نزدیک شد و با لبخند چندش آوری بهم خیره شده بود..محکم گرفته بود منو..گریه میکردم و سعی داشتم خودمو عقب بکشم اما نمیشد..اون پسر دستشو جلوی دهن مامان گذاشته بود و مامان دهن بسته داشت جیغ میزد

تنم میلرزید..دوست داشتم بمیرم اون لحظه..با مشت به تخت سینش میکوبیدم اما اون حرکتی نمیکرد..یکی از دست هاشو گذاشت پشت کمرم..چشم هام رو با قدرت روی هم فشردم..نه..خدایا نه..به دخترونگیم رحم کن

romangram.com | @romangram_com