#درگیرت_شدم_پارت_86

باید یه جوری از زیر زبون یکیشون بکشم بیرون.
سهراب مشکوک به منو پرهام نگاه کردو گفت: شما دوتا این وقت شب
تو اشپزخونه چیکار میکردید؟!
نازلی هم حرفشو تایید کرد.
اینا چقدر فضولنا ! شاید ما یه کاره ناموصی میکردیم شما باید
بدونیدددد؟؟؟؟
افکاره مضخرفمو پس زدمو گفتم: کاره خاصی نمیکردیم من رفته بودم
اب بخورم، پرپر..... پرهامو نمیدونم.اهانی زیر لب گفتن ولی سهراب هنوز مشکوک نگاهمون میکرد.
خو به درککککک. انگار واسم مهمه:/
بعد حدودا نیم ساعت بالاخره دوتا از اقا دزدا از خواب زمستونیشون
بیدار شدند.
اون یکیشون همچنان خرناسه میکشید.
هومن با اخمی که مطمئنم بیچاره ها شلوار لازم شدن گفت: کی شمارو
فرستاده؟؟؟
برق اتاق خاموش بودو صدای کلفته هومن بیشتر ادمو میترسوند.
یکیشون با التماس گفت: باور کنید مارو مجبور کردن. اقا ما زنو بچه
داریم بزارید بریم خواهش میکنم.
اون یکیشون با عصبانیت گفت: فرید دهنتو ببند.

romangram.com | @romangram_com