#درگیرت_شدم_پارت_75

هروقت بفرمایید بچه ها میرن میارنشون.
وای این درباره نابغه های کشورمون حرف میزنهههه؟؟؟؟؟
مگه اونا حیوونن که تو قفس نگهشون داشتههههه؟؟؟؟
اردشیری گفت: فعلا بیاین درباره قیمتو مشخصاته اون بچه ها صحبت
کنیم.
هومن سر تکون دادو مشغول صحبت با اردشیریه عنتر تر از خودش
شد.
خب حالا وقت اجرای نقشس.
اروم دستمو گذاشتم روی گلومو سرفه کردم.اولین نفر پرهام متوجه شد.
_چیشده خوبی؟
به معنای نه سرمو تکون دادمو باز سرفه کردم.
سهرابو نازلی هم متوجه حال مثلا خرابم شدند.
اروم بهشون گفتم: چیزی نیس فقط من بعضی وقتا اینجوری میشم برم
بیرون باد بهم بخوره بهتر میشم.
پرهام یه تایه ابروشو انداخت بالا و گفت: باشه برو میخوای منم بیام؟
اخم کردمو گفتم : تو شر درست نکن کمک کردن پیشکش.
پوزخند زد: هه به درک. خوبی بهت نیومده.
همینجور که اروم اروم میرفتم گفتم: نه نیومده پس کاری باهام نداشته

romangram.com | @romangram_com