#درگیرت_شدم_پارت_66
پرهام به صندلی تکیه داد و به تکون دادن سرش اکتفا کرد.
منم بی حرکت به یه نقطه خیره شده بودمو به اون دختر خدمتکاره که
تو اشپزخونه بود فکر کردم، اون همون دختریه که وقتی اینجا منو
زندونی کرده بودن میومد غذا میاورد.
بعد چند لحظه با به یاد اوردن اتاقا ریلکس از جام بلند شدم و به سمت
طبقه اول رفتم.
خب اینجا 9تا اتاقه. یکیش که اتاق خودمه، یکیش هم که اون روز
فهمیدم اتاق سهرابو نازلیه. باید 7تا اتاقای دیگرو ببینم، اما با وجود
دوربینا و نگهبانا غیر ممکن بود.
برای همین به یکی از محافظا که کمی دورتر وایساده بود گفتم: پیس
پیس.محافظه به طرفم برگشت. اخم کردو به معنای چیه سرشو تکون داد.
_میگم میشه بگی این اتاقا برای کیا هستن؟
دوباره اخم کردو گفت: چرا باید بگم؟!
_چون از این به بعد منم یکی از هومن خان هستم. حالا میگی یا نه؟!
، اتاق
ِن
نگهبانه یه ذره نگاهم کردو گفت: اتاق اولی مال پرهام خا
، ا...
romangram.com | @romangram_com