#درگیرت_شدم_پارت_63

خیلی تشنم بود. اروم درو باز کردمو بدون کوچیکترین صدایی به
اشپزخونه رفتم.
پارچو برداشتم و تو لیوان اب ریختم.
بعد لیوانو رو میز گذاشتمو پارچو سر کشیدم.
یه اخیش غلیظ گفتم.
لیوانه رو میزو که دیدم تازه یادم افتاد من اصلا برای چی لیوان
برداشتم:/
خودمو زدم به کوچه علی چپ.
صندلیو عقب کشیدمو نشستم.
ممکنه خوابم معنی ای داشته باشه؟!
حالا هرچی هست خدا داند.
سرمو روی میز گذاشتم و بعد چند ثانیه در عالم بی خبری فرو رفتم._خانوم خانوم.
با صدای اروم یه دختر یه چشممو به زور باز کردم.
_چیه؟ بزار بخوابم دیگه.
_خانوم برید سر جاتون بخوابید این جا مناسب نیست.
با همون یه چشمه باز به دوروبر نگاه کردم. عه اینجا که اشپزخونس.
وایسا ببینم! من اینجا چیکار میکنم؟؟؟
با عصبانیت از جام بلند شدمو به اون دختره که فکر کنم خدمتکاره

romangram.com | @romangram_com