#درگیرت_شدم_پارت_46

هرکا رفتن از من اجازه میگیری.
_4اقا بهت اعتماد کرده که گذاشته با ما باشی ولی اگر خطایی ازت
سر بزنه کاری میکنه که از اومدنت به اینجا پشیمون میشی.
_5برای قرداد ها و معالمه ها تو هم باید حضور داشته باشی و حساب
کتاب ها با توهه. _6توی کار دیگران دخالت نمیکنی و قبل از اینکه بهت اجازه بدن
توی قراردادا و مسائل دیگه اظهار نظر نمیکنی.
_و در اخر اینکه از حرفای منو اقا و....
با حرص ادامه داد: سهراب و نازلی سرپیچی نمیکنی وگرنه بد میبینی.
با تعجب گفتم: ببین تعارف نکنا میخوای وقتی خواستم برم دستشویی
هم بیام بهت بگم جناب من میخوام برم دستشویی اجازه میدید!
با اخم گفت: بد فکری نیس پس صبر کن اینم به وظایفت اضافه کنم.
بعد یه چندتا کاغذو گرفت دستشو بررسیشون کرد.
دهنم مثل غار باز موند.
الان جدی جدی خواستم برم دستشویی باید از این چلغوز اجازه
بگیرم؟!
نه حتما شوخی میکنه. ولی اخه قیافش که اینو نمیگه و به نظرم کاملا
جدیه.
دوباره گفتم: خب تکلیف گوشی چی میشه؟! بالاخره من باید یه گوشی

romangram.com | @romangram_com