#درگیرت_شدم_پارت_146

چشمشو گونش کبود شده بود.
ناخواسته بغض کردم.
اون پدرامی که از بچگی ارزوش بود خلبان بشه حالا باید به این روز
بیفته؟!
بغضمو به سختی قورت دادم. تقصیره خودشه که این بلا سرش اومده.
با سرفه های پی در پ ِی پدرام به خودم اومدمو به طرفش رفتم.لبای ترک خوردش و رنگ پریدش نشون میداد که از وقتی اینجا بوده
به جای ابو غذا کتک نوش جان کرده.
داخل اتاق فقط یه کمد قدیمی گوشش بود و دوتا صندلیه چرخی که کنار
همون کمد قرار داشت.
مثل فیلما رفتم صندلیو کشیدم بردم سمته پدرام و تقریبا یه متر ازش
فاصله دادم.
کار از محکم کاری عیب نمیکرد یهو دیدی این پسردایی ما جکی چان
بازیش گل کرد زد ناکارم کرد.
هه پسردایی!
تلخندی زدم. صندلیو چرخوندمو روش نشستم.
یعنی من بدنم به سمت پشت صندلی بودو روبه پدرام.
یهو فاز برداشتم. سیگار شکلاتی ای که همیشه همراهم بودو در
اوردمو گذاشتم گوشه لبم.

romangram.com | @romangram_com