رمان درگیرت شدم

#درگیرت_شدم_پارت_138

اصل میخواستم درباره یه چیز دیگه باهات حرف بزنم.
با کنجکاوی چشمامو ریز کردمو گفتم: چیشده؟
_چیزی نشده. ببین من نتونستم مدرک از هومن نگه دارم ولی از
سهراب یه فیلم دارم که نشون میده اون داره جنسارو از سیروس
تحویل میگیره. این به دردت میخوره؟!
_اره اینم یه مدرک جرمه دیگه اما خب کافی نیست. با این مدرک شاید
فوقش براش چندسال حکم ببرن، که اونم هومن انقدر کله گنده دورو
برش هست که سریع میارتش بیرون.دستشو زد زیر چونشو گفت: الان منم میتونم بهت کمک کنم؟ یعنی
میشه باهمدیگه این ماموریتو تموم کنیم؟!
_چرا که نه. اینجوری بهترم میشه فقط تو باید یه چیزایی درباره اینجاو
کارای هومنو بقیه بهم بگی. راستی میدونی توی اون اتاقی که اون
روز توی مهمونی میخواستم درشو باز کنم چیه؟!
_تنها چیزی که میدونم اینه که اونجا اتاق زن هومن بوده، ولی از
اینکه داخلش چیه به غیر از هومنو سهراب کسه دیگه ای نمیدونه.
به فکر فرو رفتم.
پرهام بهم گفته بود که زن هومن مرده. شاید به خاطر یادو خاطره
زنش از اون اتاق اینجوری محافظت میکنه.
اما با عقل جور در نمیاد.

romangram.com | @romangram_com