#درگیرت_شدم_پارت_135

اخم کردو همونجور که بازوشو ماساژ میداد اروم اروم به طرف من
اومد.
منم یه قدم یه قدم عقب میرفتم.
بازوشو ول کردو به صورت نمایشی قلنجای انگشتاشو شکوندو گفت:
که حالا با من در میفتی اره کوچولو؟!
یه لبخند دندون نما زدمو گفتم: من که کاری نکردم تو مگه چیزی دیدی
از من؟! خب معلومه دیگه نه.
با یه حرکت شیرجه زد سمتم اما من سریع جا خالی دادمو با جیغ خفه
ای شروع کردم به دویدن.
اونم پشت سرم داشت دنبالم میکرد.در حین دویدن چرخیدم.
قهقهه زدمو زبونمو براش در اوردم.
بیشتر حرصی شدو گفت: جرئت داری وایسا تا بهت نشون بدم.
مثل بچه ها توی خیابون دنبال بازی میکردیم.
اخرش هردومون تسلیم شدیمو روی زانوهامون خم شدیم تا نفس
بگیریم.
تک خنده ای کردمو گفتم: دمت گرم خوب دویدیا.
لبخندی زد و با گفتن برگردیم ویلا به سمت ویلا رفتیم.
تنها فرقی که الان با موقعی ای که داشتیم از ویلا میومدیم بیرون داره،

romangram.com | @romangram_com