#درگیرت_شدم_پارت_114

خلاص شم، اما زودتر فهمیدو حلقه دستاشو محکمتر کرد.
چندبار تقلا کردم اما وقتی دیدم نتیجه ای نداره منم اروم سرمو گذاشتم
روی سینش.
یه ارامش خاصی گرفته بودم.
لبخند زدمو چشمامو بستم.
نمیدونم چرا اینکارارو میکنمو همچنان بغلشم اما این ارامشی که توی
بغلش دارم وصف نشدنیه.
بعد چند دقیقه دم گوشم گفت: فکر کنم رفت. برو بیرون.
لبخند محوی زدمو اروم از اون جای باریک اول من بعد پرهام بیرون
اومد.دقت کردم دیدم بغل همون اتاقه یه جوریه که میشد اونجا قایم شد، اما
من اون موقع از ترس حواسم به اونجا نبود.
پرهام نگاهم کردو گفت: بریم پایین الان به نبودمون شک میکنن، بعدا
بیا اتاق کارم کا ِرت دارم.
اب دهنمو قورت دادمو باشه ای زیر لب گفتم.
الان من بهش بگم با اون اتاق چیکار داشتم؟!
اصلا اون چجوری اونجا پیداش شد؟!
وای دد وای!!! نکنه جنه؟؟
من از جن میترسم. ای ننه کجایی که ببینی دخترت با جنا سروکار

romangram.com | @romangram_com