#دردسر_پارت_6

خیره به شمارش طبقات بودم .بلاخره رسیدم به طبقه مورد نظر.

زود در رو باز کردم و خودم رو به دفتر رسوندم

صدای کریمی بلند شد

-خانوم خاکی ساعتتون رو دیدید؟

باعجله که به سمت دفتر مدیر میرفتم جواب اینم دادم

-نه والا ندیدم .چیزیش شده؟

فرصت جواب دادن بهش ندادم و در زدم و وارد شدم .

صفری پشت میزش نشسته بود و سرش با برگه هاش گرم بود

بدونه اینکه سرش رو بالا بیاره گفت:

-خانوم خاکی ۳۹دقیقه تاخیر .

نشستم روی کاناپه اداری و گفتم

-اقای صفری شرمنده تو پارکینگ یه اتفاقی افتاده بود چشمتون روز بد نبینه گیر یه یابو موتور سوار افتادم .اون اقا نیومده هنوز؟

صفری تکیه ای داد و لبخندی زد و گفت:

-نیومده هنوز نگار خانوم

همون لحظه در زده شد و منشی داخل شد


romangram.com | @romangram_com